سلوک مولوی - تمثیل برزخ بین دریاهای آب شیرین و شور - آقایان - صبح شنبه 1393.12.09

سلوک مولوی - تمثیل برزخ بین دریاهای آب شیرین و شور - آقایان - صبح شنبه 1393.12.09
File Size:
9.08 MB
Date:
09 اسفند 1393


هو

۱۲۱

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲﴾

و دو دريا يكسان نيستند اين يك شيرين تشنگى‏زدا [و] نوشيدنش گواراست و آن يك شور تلخ‏مزه است و از هر يك گوشتى تازه مى‏خوريد و زيورى كه آن را بر خود مى‏پوشيد بيرون مى‏آوريد و كشتى را در آن موج‏شكاف مى‏بينى تا از فضل او [روزى خود را] جستجو كنيد و اميد كه سپاس بگزاريد

سوره ۳۵: فاطر

مرجع البحرین یلتقیان* بینهما برزخ لایبغیان* فبأیِّ آلاء ربّکما تکذّبان

«[خداوند] دو دریای [مختلف شیرین و شور، گرم و سرد] را در کنار هم روان کرده و مجاور یکدیگر قرار داده است* اما در میان آن دو حاجز و مانعی و جود دارد که مانع اختلاط و سرکشی یکی بر دیگری میشود* پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان تکذیب و انکار میکنید؟».

(رحمن : 19-21)

بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول

یک شه دیگر ز نسل آن جهود

در هلاک قوم عیسی رو نمود

گر خبر خواهی ازین دیگر خروج

سوره بر خوان واسما ذات البروج

سنت بد کز شه اول بزاد

این شه دیگر قدم بر وی نهاد

هر که او بنهاد ناخوش سنتی

سوی او نفرین رود هر ساعتی

نیکوان رفتند و سنتها بماند

وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند

تا قیامت هرکه جنس آن بدان

در وجود آید بود رویش بدان

رگ رگست این آب شیرین و آب شور

در خلایق میرود تا نفخ صور

نیکوان را هست میراث از خوشاب

آن چه میراثست اورثنا الکتاب

شد نیاز طالبان ار بنگری

شعلهها از گوهر پیغامبری

شعلهها با گوهران گردان بود

شعله آن جانب رود هم کان بود

نور روزن گرد خانه میدود

زانک خور برجی به برجی میرود

هر که را با اختری پیوستگیست

مر ورا با اختر خود همتگیست

طالعش گر زهره باشد در طرب

میل کلی دارد و عشق و طلب

ور بود مریخی خونریزخو

جنگ و بهتان و خصومت جوید او

اخترانند از ورای اختران

که احتراق و نحس نبود اندر آن

سایران در آسمانهای دگر

غیر این هفت آسمان معتبر

راسخان در تاب انوار خدا

نه به هم پیوسته نه از هم جدا

هر که باشد طالع او زان نجوم

نفس او کفار سوزد در رجوم

خشم مریخی نباشد خشم او

منقلب رو غالب و مغلوب خو

نور غالب ایمن از نقص و غسق

درمیان اصبعین نور حق

حق فشاند آن نور را بر جانها

مقبلان بر داشته دامانها

و آن نثار نور را وا یافته

روی از غیر خدا برتافته

هر که را دامان عشقی نابده

زان نثار نور بی بهره شده

جزوها را رویها سوی کلست

بلبلان را عشق با روی گلست

گاو را رنگ از برون و مرد را

از درون جو رنگ سرخ و زرد را

رنگهای نیک از خم صفاست

رنگ زشتان از سیاهابهٔ جفاست

صبغة الله نام آن رنگ لطیف

لعنة الله بوی این رنگ کثیف

آنچ از دریا به دریا میرود

از همانجا کامد آنجا میرود

از سر که سیلهای تیزرو

وز تن ما جان عشق آمیز رو

شمارهٔ ۲۲

رودکی » قصاید و قطعات

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که: که را کشتی تا کشته شدی زار؟

تا باز که او را بکشد؟ آن که تو را کشت

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس

تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

غوکی در جوار ماری وطن داشت، هرگاه که بچه کردی مار بخوردی، و او بر پنج پایکی دوستی داشت. بنزدیک او رفت و گفت: ای بذاذر، کار مرا تدبیر کن که مرا خصم قوی و دشمن مستولی پیدا آمده ست، نه با او مقاومت میتوانم کردن و نه از اینجا تحویل، که موضع خوش و بقعت نزه است، صحن آن مرصع بزمرد و میناو مکدل ببسد و کهربا

آب روی آب زمزم و کوثر

خاک وی خاک عنبر و کافور

شکل وی ناپسوده دست صبا

شبه وی ناسپرده پای دبور

پنج پایک گفت: با دشمن غالب توانا جزبمکر دست نتوان یافت، و فلان جای یکی راسوست؛ یکی ماهی چند بگیر و بکش و پیش سوراخ راسو تا جایگاه مار میافگن، تا راسو یگان یگان میخورد، چون بمار رسید ترا از جور او باز رهاند. غوک بدین حیلت مار را هلاک کرد. روزی چند بران گذشت. راسو را عادت باز خواست، که خوکردگی بتر از عاشقی است. بار دیگر هم بطلب ماهی بر آن سمت میرفت، ماهی نیافت، غوک را با بچگان جمله بخورد

فرمايشات حضرت آقای حاج دكتر نورعلی تابنده مجذوبعليشاه سال ١٣٩٣

 
 
 
 
Powered by Phoca Download