بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ ﴿۸﴾
آيا دو چشمش ندادهايم (۸)
وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ ﴿۹﴾
و زبانى و دو لب (۹)
وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ ﴿۱۰﴾
و هر دو راه [خير و شر] را بدو نموديم (۱۰)
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿۱۱﴾
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبتنگرى] بالا رود (۱۱)
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿۱۲﴾
و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت] چيست (۱۲)
فَكُّ رَقَبَةٍ ﴿۱۳﴾
بندهاى را آزادكردن (۱۳)
أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ﴿۱۴﴾
يا در روز گرسنگى طعامدادن (۱۴)
يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿۱۵﴾
به يتيمى خويشاوند (۱۵)
أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿۱۶﴾
يا بينوايى خاكنشين (۱۶)
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿۱۷﴾
علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كردهاند (۱۷)
أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ﴿۱۸﴾
اينانند خجستگان (۱۸)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿۱۹﴾
و كسانى كه به انكار نشانههاى ما پرداختهاند آنانند ناخجستگان شوم (۱۹)
سوره ۹۰: البلد
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ﴿۱۷۲﴾
و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم (۱۷۲)
سوره ۷: الأعراف
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
کسی که نعمت دهنده از مخلوقات را شکرگزار نباشد، شکرگزار خداوند نیز نخواهد بود
بت اینجا مظهر عشق است و وحدت
بود زنار بستن عقد خدمت
چو کفر و دین بود قائم به هستی
شود توحید عین بتپرستی
چو اشیا هست هستی را مظاهر
از آن جمله یکی بت باشد آخر
نکو اندیشه کن ای مرد عاقل
که بت از روی هستی نیست باطل
بدان که ایزد تعالی خالق اوست
ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست
وجود آنجا که باشد محض خیر است
وگر شری است در وی آن ز غیر است
مسلمان گر بدانستی که بت چیست
بدانستی که دین در بتپرستی است
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی
کجا در دین خود گمراه گشتی
ندید او از بت الا خلق ظاهر
بدین علت شد اندر شرع کافر
تو هم گر زو ببینی حق پنهان
به شرع اندر نخوانندت مسلمان
ز اسلام مجازی گشت بیزار
که را کفر حقیقی شد پدیدار
درون هر بتی جانی است پنهان
به زیر کفر ایمانی است پنهان
همیشه کفر در تسبیح حق است
و «ان من شیء» گفت اینجا چه دق است
چه میگویم که دور افتادم از راه
«فذرهم بعد ما جائت قل الله»
بدان خوبی رخ بت را که آراست
که گشتی بتپرست ار حق نمیخواست
هم او کرد و هم او گفت و هم او بود
نکو کرد و نکو گفت و نکو بود
یکی بین و یکی گوی و یکی دان
بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان
نه من میگویم این بشنو ز قرآن
تفاوت نیست اندر خلق رحمان
یک شبی روح الامین در سد ره بود
بانگ لبیکی ز حضرت میشنود
بندهای گفت این زمان میخواندش
میندانم تا کسی میداندش
این قدر دانم که عالی بنده ایست
نفس او مرده است او دل زنده ایست
خواست تا بشناسد او را آن زمان
زو نگشت آگاه در هفت آسمان
در زمین گردید و در دریا بگشت
بار دیگر گرد عالم دربگشت
هم ندید آن بنده را، گفت ای خدای
سوی او آخر مرا راهی نمای
حق تعالی گفت عزم روم کن
در میان دیر شو معلوم کن
رفت جبرئیل و بدیدش آشکار
کان زمان میخواند بت را زارزار
جبرئیل آمد از آن حالت بجوش
سوی حضرت بازآمد در خروش
پس زفان بگشاد گفت ای بینیاز
پرده کن در پیش من زین راز باز
آنک در دیری کند بت را خطاب
تو به لطف خود دهی او را جواب
حق تعالی گفت هست او دل سیاه
مینداند، زان غلط کردست راه
گر ز غفلت ره غلط کرد آن سقط
من چو میدانم نکردم ره غلط
هم کنون راهش دهم تا پیشگاه
لطف ما خواهد شد او را عذر خواه
این بگفت و راه جانش برگشاد
در خدا گفتن زفانش برگشاد
تا بدانی تو که این آن ملتست
کانچ اینجا میرود بیعلتست
گر برین درگه نداری هیچ تو
هیچ نیست افکنده، کمتر پیچ تو
نه همه زهد مسلم میخرند
هیچ بر درگاه او هم میخرند
آنچه بر صورت, توعاشق گشتهای / چون برون شد جان چرایش هشته ای
دل چو افسرده شد از سینه برون باید کرد مرده هر چند عزیز است نگه نتوان داشت
فرمايشات حضرت آقاي دكتر نورعلي تابنده مجذوبعليشاه سال۱۳۹۲