شکستن بیعت - آقایان - صبح جمعه 1392.02.13

شکستن بیعت - آقایان - صبح جمعه 1392.02.13
File Size:
14.29 MB
Date:
13 ارديبهشت 1392
هو
۱۲۱
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۱۷۷
نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان و گدايان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايانند آنانند كسانى كه راست گفته‏اند و آنان همان پرهيزگارانند (۱۷۷)
الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷
همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى‏شكنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده مى‏گسلند و در زمين به فساد مى‏پردازند آنانند كه زيانكارانند (۲۷)
سوره ۲: البقرة
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۳
پس به [سزاى] پيمان شكستنشان لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم [به طورى كه] كلمات را از مواضع خود تحريف مى‏كنند و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند و تو همواره بر خيانتى از آنان آگاه مى‏شوى مگر [شمارى] اندك از ايشان [كه خيانتكار نيستند] پس از آنان درگذر و چشم پوشى كن كه خدا نيكوكاران را دوست مى‏دارد (۱۳)
سوره ۵: المائدة
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
 
 
یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
 
 
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
جامی بده که باز به شادی روی شاه
 
 
پیرانه سر هوای جوانیست در سرم
راهم مزن به وصف زلال خضر که من
 
 
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل
 
 
مملوک این جنابم و مسکین این درم
من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال
 
 
کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم
ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث
 
 
از گفته کمال دلیلی بیاورم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
 
 
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
منصور بن مظفر غازیست حرز من
 
 
و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم
عهد الست من همه با عشق شاه بود
 
 
و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه
 
 
من نظم در چرا نکنم از که کمترم
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه
 
 
کی باشد التفات به صید کبوترم
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
 
 
در سایه تو ملک فراغت میسرم
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد
 
 
گویی که تیغ توست زبان سخنورم
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح
 
 
نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو
 
 
دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست
 
 
من سالخورده پیر خرابات پرورم
با سیر اختر فلکم داوری بسیست
 
 
انصاف شاه باد در این قصه یاورم
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه
 
 
طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم
نامم ز کارخانه عشاق محو باد
 
 
گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من
 
 
گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
 
 
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست
 
 
تا دیده‌اش به گزلک غیرت برآورم
بر من فتاد سایه خورشید سلطنت
 
 
و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم
مقصود از این معامله بازارتیزی است
 
 
نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم

 

 
 
فرمايشات حضرت آقاي دكتر نورعلي تابنده مجذوبعليشاه سال۱۳۹۲
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
 
یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
 
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
جامی بده که باز به شادی روی شاه
 
پیرانه سر هوای جوانیست در سرم
راهم مزن به وصف زلال خضر که من
 
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل
 
مملوک این جنابم و مسکین این درم
من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال
 
کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم
ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث
 
از گفته کمال دلیلی بیاورم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
 
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
منصور بن مظفر غازیست حرز من
 
و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم
عهد الست من همه با عشق شاه بود
 
و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه
 
من نظم در چرا نکنم از که کمترم
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه
 
کی باشد التفات به صید کبوترم
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
 
در سایه تو ملک فراغت میسرم
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد
 
گویی که تیغ توست زبان سخنورم
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح
 
نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو
 
دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست
 
من سالخورده پیر خرابات پرورم
با سیر اختر فلکم داوری بسیست
 
انصاف شاه باد در این قصه یاورم
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه
 
طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم
نامم ز کارخانه عشاق محو باد
 
گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من
 
گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
 
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست
 
تا دیده‌اش به گزلک غیرت برآورم
بر من فتاد سایه خورشید سلطنت
 
و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم
مقصود از این معامله بازارتیزی است
 
نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم
 
 
 
 
Powered by Phoca Download