ذکر قلبی - تسلیم وسوسه نشدن - بیعت و اهمیت تعهد - رعایت آداب و دستورات - صبح چهارشنبه 1394.01.26

ذکر قلبی - تسلیم وسوسه نشدن - بیعت و اهمیت تعهد - رعایت آداب و دستورات - صبح چهارشنبه 1394.01.26
File Size:
3.92 MB
Date:
15 تیر 1394


هو

۱۲۱

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ

خداست كه خود روزى بخش نيرومند استوار است

آیه ۵۸

سوره ۵۱: الذاريات

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

همه خوش از آنکه مطرب بزند به تار چنگی من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

به کسی جمال خود را ننموده ای و دانم همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

چه شود که از ترحم دمی ای سحاب رحمت من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی

چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویی

به ره تو بس که نالم زغم تو بس که مویم شده ام ز ناله نالی شده ام ز مویه مویی

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نه به باغ ره دهندم که گلی به کام بویم نه دماغ آنکه از گل شنوم به باغ بویی

بنموده تیره روزم ستم سیاه چشمی بنموده مو سپیدم صنم سپید رویی

ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم نخواند رخ شیخ و سجده گاهی سر ما و خاک کویی

نظری کن سوی رضوانی دردمند مسکین که به جز درت امیدش نبود به هیچ سویی

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید

حاجیان آمدند با تعظیم

شاکر از رحمت خدای رحیم

جسته از محنت و بلای حجاز

رسته از دوزخ و عذاب الیم

آمده سوی مکه از عرفات

زده لبیک عمره از تنعیم

یافته حج و کرده عمره تمام

باز گشته به سوی خانه سلیم

من شدم ساعتی به استقبال

پای کردم برون ز حد گلیم

مر مرا در میان قافله بود

دوستی مخلص و عزیز و کریم

گفتم او را «بگو که چون رستی

زین سفر کردن به رنج و به بیم

تا ز تو باز ماندهام جاوید

فکرتم را ندامت است ندیم

شاد گشتم بدانکه کردی حج

چون تو کس نیست اندر این اقلیم

باز گو تا چگونه داشتهای

حرمت آن بزرگوار حریم:

چون همی خواستی گرفت احرام

چه نیت کردی اندر آن تحریم؟

جمله برخود حرام کرده بدی

هرچه مادون کردگار قدیم؟»

گفت «نی» گفتمش «زدی لبیک

از سر علم و از سر تعظیم

میشنیدی ندای حق و، جواب

باز دادی چنانکه داد کلیم؟»

گفت «نی» گفتمش «چو در عرفات

ایستادی و یافتی تقدیم

عارف حق شدی و منکر خویش

به تو از معرفت رسید نسیم؟»

گفت «نی» گفتمش «چون میکشتی

گوسفند از پی یسیر و یتیم

قرب خود دیدی اول و کردی

قتل و قربان نفس شوم لئیم؟»

گفت «نی» گفتمش «چو میرفتی

در حرم همچو اهل کهف و رقیم

ایمن از شر نفس خود بودی

وز غم فرقت و عذاب جحیم؟»

گفت «نی» گفتمش «چو سنگ جمار

همی انداختی به دیو رجیم

از خود انداختی برون یکسر

همه عادات و فعلهای ذمیم؟»

گفت «نی» گفتمش «چو گشتی تو

مطلع بر مقام ابراهیم

کردی از صدق و اعتقاد و یقین

خویشی خویش را به حق تسلیم؟»

گفت «نی» گفتمش «به وقت طواف

که دویدی به هروله چو ظلیم

از طواف همه ملائکتان

یاد کردی به گرد عرش عظیم؟»

گفت «نی»گفتمش «چو کردی سعی

از صفا سوی مروه بر تقسیم

دیدی اندر صفای خود کونین

شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟»

گفت «نی» گفتمش «چو گشتی باز

مانده از هجر کعبه بر دل ریم

کردی آنجا به گور مر خود را

همچنانی کنون که گشته رمیم؟»

گفت « از این باب هر چه گفتی تو

من ندانستهام صحیح و سقیم»

گفتم «ای دوست پس نکردی حج

نشدی در مقام محو مقیم

رفتهای مکه دیده، آمده باز

محنت بادیه خریده به سیم

گر تو خواهی که حج کنی، پس از این

این چنین کن که کردمت تعلیم»

 

فرمايشات حضرت آقای حاج دكتر نورعلی تابنده مجذوبعليشاه سال ١٣٩٤

 
 
 
 
Powered by Phoca Download