Up

شأن نزول سوره کهف - خانمها - صبح جمعه 1393.08.23

شأن نزول سوره کهف - خانمها - صبح جمعه 1393.08.23
File Size:
13.85 MB
Date:
23 آبان 1393

 

 

هو
۱۲۱
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
 
 
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا ﴿۲۳
و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)
 
إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴
مگر آنكه خدا بخواهد و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است هدايت كند (۲۴)
سوره ۱۸: الكهف
 
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵
دست راستش را سخت مى‏گرفتيم (۴۵)
 
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿۴۶
سپس رگ قلبش را پاره مى‏كرديم (۴۶)
 
سوره ۶۹: الحاقة

 

چهره در هم كشيد و روى گردانيد (۱)

عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱
كه آن مرد نابينا پيش او آمد (۲)

أَن جَاءهُ الْأَعْمَى ﴿۲
و تو چه دانى شايد او به پاكى گرايد (۳)

وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى ﴿۳
يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد (۴)

أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى ﴿۴
اما آن كس كه خود را بى‏نياز مى‏پندارد (۵)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵
تو بدو مى‏پردازى (۶)

فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶
با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤوليتى] نيست (۷)

وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى ﴿۷
و اما آن كس كه شتابان پيش تو آمد (۸)

وَأَمَّا مَن جَاءكَ يَسْعَى ﴿۸
در حالى كه [از خدا] مى‏ترسيد (۹)

وَهُوَ يَخْشَى ﴿۹
تو از او به ديگران مى‏پردازى (۱۰)

فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰
 

سوره ۸۰: عبس

 

 

بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او

 
 
 
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون می‌طپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
 
 
 
فرمايشات حضرت آقاي دكتر نورعلي تابنده مجذوبعليشاه سال۱۳۹۳
 
 
 
 
 
Powered by Phoca Download