Up

حدیث حب وطن - بیعت الرضوان - فتح مکه - هجرت - طلقا - خانمها - صبح یکشنبه 1393.02.07

حدیث حب وطن - بیعت الرضوان - فتح مکه - هجرت - طلقا - خانمها - صبح یکشنبه 1393.02.07
File Size:
29.22 MB
Date:
07 ارديبهشت 1393

 

هو
۱۲۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
 

حُبّ الوطن مِن الإيمان» است
«دوست داشتن وطن، از نشانه‌های ايمان است».

گنجور » شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۹ - فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان

 
 
 
ایهاالمأثور فی قید الذنوب
ایها المحروم من سر الغیوب
لا تقم فی اسر لذات الجسد
انها فی جید حبل من مسد
قم توجه شطر اقلیم النعیم
و اذکر الاوطان والعهد القدیم
گنج علم «ما ظهر مع ما بطن»
گفت: از ایمان بود حب الوطن
این وطن، مصر و عراق و شام نیست
این وطن، شهریست کان را نام نیست
زانکه از دنیاست، این اوطان تمام
مدح دنیا کی کند «خیر الانام»
حب دنیا هست رأس هر خطا
از خطا کی می‌شود ایمان عطا
ای خوش آنکو یابد از توفیق بهر
کاورد رو سوی آن بی‌نام شهر
تو در این اوطان، غریبی ای پسر!
خو به غربت کرده‌ای، خاکت به سر!
آنقدر در شهر تن ماندی اسیر
کان وطن، یکباره رفتت از ضمیر
رو بتاب از جسم و، جان را شاد کن
موطن اصلی خود را یاد کن
زین جهان تا آن جهان بسیار نیست
در میان، جز یک نفس در کار نیست
تا به چند ای شاهباز پر فتوح
باز مانی دور، از اقلیم روح؟
حیف باشد از تو، ای صاحب هنر!
کاندرین ویرانه ریزی بال و پر
تا به کی ای هدهد شهر سبا
در غریبی مانده باشی، بسته پا؟
جهد کن! این بند از پا باز کن
بر فراز لامکان پرواز کن
تا به کی در چاه طبعی سرنگون؟
یوسفی، یوسف، بیا از چه برون
تا عزیز مصر ربانی شوی
وا رهی از جسم و روحانی شوی
 
 
من از آن روز که دربند توام آزادم
 
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
 
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
 
تا بیایند عزیزان به مبارک‌بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی اُنس
 
پیش تو رَخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ!
 
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کزآن روز که دلبند منی
 
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
 
گر خلایق همه سَروَند، چو سرو آزادم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
 
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
 
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم
می‌نماید که جفایِ فَلَک از دامنِ من
 
دستْ کوته نکند تا نَکَند بنیادم
ظاهر آنست که با سابقه‌ی حُکم اَزَل
 
جَهد سودی نکند، تن به قضا دردادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم؟
 
داوری نیست که از وی بستاند دادم
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
 
وقت آنست که پُرسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
 
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا! حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
 
نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم
 
 
فرمايشات حضرت آقاي دكتر نورعلي تابنده مجذوبعليشاه سال۱۳۹۳
 
 
 
 
Powered by Phoca Download