چهار قل در قرآن - شرح کنت کنزا مخفیا - عبادت و بندگی - تکلیف و درک به میزان استعداد - خانمها - صبح یکشنبه 1392.12.11

چهار قل در قرآن - شرح کنت کنزا مخفیا - عبادت و بندگی - تکلیف و درک به میزان استعداد - خانمها - صبح یکشنبه 1392.12.11
File Size:
29.98 MB
Date:
11 اسفند 1392

 

 

هو
۱۲۱
 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱﴾
بگو اوست‏خداى يگانه (۱)

اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲﴾
خداى صمد [ثابت متعالى] (۲)

لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿۳﴾
[كسى را] نزاده و زاده نشده است (۳)

وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴﴾
و هيچ كس او را همتا نيست (۴)

------------------------------------


قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴿۱﴾
بگو اى كافران (۱)


لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾
آنچه مى‏پرستيد نمى‏پرستم (۲)


وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾
و آنچه مى‏پرستم شما نمى‏پرستيد (۳)


وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ ﴿۴﴾
و نه آنچه پرستيديد من مى‏پرستم (۴)


وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾
و نه آنچه مى‏پرستم شما مى‏پرستيد (۵)


لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ﴿۶﴾
دين شما براى خودتان و دين من براى خودم (۶)

-----------------------------


قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿۱﴾
بگو پناه مى‏برم به پروردگار مردم (۱)


مَلِكِ النَّاسِ ﴿۲﴾
پادشاه مردم (۲)

إِلَهِ النَّاسِ ﴿۳﴾
معبود مردم (۳)

مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿۴﴾
از شر وسوسه‏گر نهانى (۴)


الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿۵﴾
آن كس كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند (۵)


مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿۶﴾
چه از جن و [چه از] انس (۶)


قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱﴾
بگو پناه مى‏برم به پروردگار سپيده دم (۱)


مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲﴾
از شر آنچه آفريده (۲)


وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳﴾
و از شر تاريكى چون فراگيرد (۳)


وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ ﴿۴﴾
و از شر دمندگان افسون در گره‏ها (۴)


وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵﴾
و از شر [هر] حسود آنگاه كه حسد ورزد (۵)




کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف
من گنجي پنهان بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم.

انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
دید موسی یک شبانی را براه
کو همی‌گفت ای گزیننده اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه‌ات شویم شپشهاات کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من
این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان
گفت موسی با کی است این ای فلان
گفت با آنکس که ما را آفرید
این زمین و چرخ ازو آمد پدید
گفت موسی های بس مدبر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
این چه ژاژست این چه کفرست و فشار
پنبه‌ای اندر دهان خود فشار
گند کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
چارق و پاتابه لایق مر تراست
آفتابی را چنینها کی رواست
گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را
آتشی گر نامدست این دود چیست
جان سیه گشته روان مردود چیست
گر همی‌دانی که یزدان داورست
ژاژ و گستاخی ترا چون باورست
دوستی بی‌خرد خود دشمنیست
حق تعالی زین چنین خدمت غنیست
با کی می‌گویی تو این با عم و خال
جسم و حاجت در صفات ذوالجلال
شیر او نوشد که در نشو و نماست
چارق او پوشد که او محتاج پاست
ور برای بنده‌شست این گفت تو
آنک حق گفت او منست و من خود او
آنک گفت انی مرضت لم تعد
من شدم رنجور او تنها نشد
آنک بی یسمع و بی یبصر شده‌ست
در حق آن بنده این هم بیهده‌ست
بی ادب گفتن سخن با خاص حق
دل بمیراند سیه دارد ورق
گر تو مردی را بخوانی فاطمه
گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه
قصد خون تو کند تا ممکنست
گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست
فاطمه مدحست در حق زنان
مرد را گویی بود زخم سنان
دست و پا در حق ما استایش است
در حق پاکی حق آلایش است
لم یلد لم یولد او را لایق است
والد و مولود را او خالق است
هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست
هرچه مولودست او زین سوی جوست
زانک از کون و فساد است و مهین
حادثست و محدثی خواهد یقین
گفت ای موسی دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت
سر نهاد اندر بیابانی و رفت

فرمايشات حضرت آقاي دكتر نورعلي تابنده مجذوبعليشاه سال۱۳۹۲

 
 
 
 
Powered by Phoca Download